چه مشکلی در سیستم آموزشی ما وجود دارد که یک فارغالتحصیل دبیرستان در کشور ما که حداقل 6 سال انگلیسی و عربی میخواند، نمیتواند چند جمله به این دو زبان صحبت کند؟ یا یک کارشناس حسابداری نمیتواند یک صورت وضعیت ساده را آماده کند؟
ما برای انجام کارهای روزمره خود، بیشتر به مهارت نیاز داریم تا دانش. مثلاً ما به مهارت مکالمه انگلیسی نیاز داریم؛ اما آنچه عملاً میآموزیم، دانش زبان انگلیسی است. ما به مهارت صورتحساب گرفتن نیاز داریم؛ اما در عمل دانش حسابداری را آموزش میبینیم.
اما تفاوت این دو چیست؟
· دانش، دانستن یک مطلب یا شیوه انجام یک کار است، بدون آن که لزوماً مشتمل بر توانایی انجام آن باشد.
· مهارت، توانستن انجام یک کار است که لزوماً دانستن مبانی علمی آن را در بر نمیگیرد.
· مهارت معمولاً با تکرار به دست میآید و نسبت به دانش، به هوش کمتری نیاز دارد.
در واقع دانش میتواند شیوهی جدیدی برای انجام یک کار طراحی کند؛ اما مسیر معکوس آن، یعنی خلق دانش از مهارت، معمولاً برای افرادی میسر است که دانش و مهارت را با هم دارند. بر این اساس، بهترین حالت، جمع بین دانش و مهارت است؛ اما این امر معمولاً در سنین قبل از 18 سال قابل تحقق نیست
آموختن مهارت به هوش کمتری نیاز دارد؛ به گونهای که حیوانات نیز مهارت شکار را از والدینشان میآموزند. بنابراین بهتر است در سالهای اول زندگی، روی آموختن مهارتها تمرکز کرد و پس از آن در صورت نیاز، به آموختن دانش روی آورد. در این صورت فقط تعدادی از افراد باهوشتر جامعه باید دانش را در دانشگاهها بیاموزند تا در تعامل با افراد ماهر، مهارتهای جدید را ایجاد کنند.
در عمل به نظر میآید سیستم آموزش و پرورش ما بر خلاف این مسیر گام برمیدارد! در تمام مدت 12 سال آموزش و پرورش، به جای تمرکز بر آموختن مهارتهای مورد نیاز زندگی، روی آموختن دانش تمرکز میشود که نتیجهی آن، همان است که در ابتدای این مطلب گفته شد. این پیام مهمی برای والدین و مسئولین آموزش کشور است تا به این گفتار بیاندیشند و در صورت نیاز از ایجاد تغییرات بنیادین نهراسند. آموزش و پرورش ما نباید دچار روزمرگیهای خفهکننده، عقبماندگی از ایدههای نو در آموزش جهانی و ناتوانی در پاسخ گفتن به نیازهای دانشآموزان و جامعه شود.
اگر مسئولان کشور به این فکر نیستند، والدین به این نوشته فکر کنند.